معنی نردبان و پایه

فرهنگ فارسی هوشیار

نردبان پایه

(اسم) پایه نردبان پله نردبان: همه مرادهای هردوجهانی چون نردبان پایه است بیک مراد. . .

لغت نامه دهخدا

نردبان پایه

نردبان پایه. [ن َ بام ْ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب) نردبان. درجه. مرتبه. زینه: قلعه ای دیدم سخت بلند و نردبان پایه های بی حد و اندازه چنانکه بسیار رنج رسیدی تا کسی بر توانستی شد. (تاریخ بیهقی ص 68).
از مقلد مجوی راه صواب
نردبان پایه کی بود مهتاب.
سنائی.
نیست از بهر آسمان ازل
نردبان پایه به ز علم وعمل.
سنائی.
در و درگاه عقل و جان سر اوست
نردبان پایه ٔ فلک در اوست.
سنائی.
نردبان پایه ای دوالین بود
کز پی آن بلند بالین بود.
نظامی.


نردبان

نردبان. [ن َ] (اِ) نردبام (شیرازی). نوردبان (اصفهانی). کردی دخیل: نردووان، (درجه، نردبان)، نردوآن، اردوان، گیلکی دخیل: نردبام، تهرانی: نوردبون، در اراک: نردونگ، ظاهراً از:نرد (نورد) + بان (= بام). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها به فاصله ها چوبهائی افقی کار گذاشته باشند و برای بالا رفتن از درخت و دیوار و امثال آن به کار رود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ترجمه ٔ درجه است و به معنی زینه باشد اعم از چوب و غیر چوب. (برهان قاطع). و اصل در آن نوردبام بود که راه بام به آن نوردیده می شود. (از آنندراج) (از انجمن آرا). دو چوب بلندی که در میان آنها به فاصله ها چوب ها مانند پله های پلکان کار گذاشته شده و در بالا رفتن از درخت و دیوار و جز آنها استعمال می شود. (از فرهنگ نظام). زینه. (غیاث اللغات). پله. درجه. مرتبه. زینه، خواه از چوب باشد یا جز آن. (ناظم الاطباء). سُلَّم. (ترجمان القرآن) (دهار). معراج. (منتهی الارب) (دهار). اُدْرُجّه. دَرَجه. دُرْجه. دُرَجّه. مِرقاه. مَرقاه. (از منتهی الارب):
چهل پایه ٔ نردبان از برش
که میرفت تا اوج کیوان سرش.
فردوسی.
گر آن زر که اوداد برهم نهندی
نگر آیدی چرخ را نردبانی.
فرخی.
تو را آن جهان نردبان این جهان است
به سر بر شدن باید این نردبان را.
ناصرخسرو.
سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه ازصلات و دگر پایه از صیام.
ناصرخسرو.
گفتا که: به زیر نردبان بنشین
بندیش ز پایهای سارانی.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 59).
همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پله ٔ نخستین از نردبانیا.
رونی.
و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته است کی سواران آسان بر آن روند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 126).
بر آسمان چگونه توان شد به نردبان.
عثمان مختاری.
اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد.
سنائی.
شیرمردان دین در آخر کار
نردبانی بساختند از دار.
سنائی.
اگر صد قرن از این عالم بپوئی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی.
سنائی.
چنان بلندسخن مهتری که گر خواهد
به بام عرش برآید به نردبان سخن.
سوزنی.
کس به سر آسمان برنشد از نردبان.
جمال الدین عبدالرزاق.
ظلم و حرم تو حاش ﷲ
پای سگ و نردبان کعبه.
خاقانی.
طمْع نبینی به بر طبع من
پیل که بیند به سر نردبان.
خاقانی.
با زمانه پنجه در نتوان فکند
بر فلک هم نردبان نتوان نهاد.
خاقانی.
این بگفت و آتشین آهی بزد
آنگهی بر نردبان دار شد.
عطار.
در بر آن کار عالی کار خلق
اشتری برنردبان خواهد بدن.
عطار.
نتوان به آسمان ز ره نردبان رسید.
کمال الدین اسماعیل.
ای بنازیده به ملک و خان ومان
نزد عاقل اشتری بر نردبان.
مولوی.
سوی بام آمد ز متن نردبان
جاذب هر جنس راهم جنس دان.
مولوی.
نردبان خلق این ما و من است
عاقبت زین نردبان افتادن است.
مولوی.
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم در نفس جان بداد.
سعدی.
به دوزخ درافتادم از نردبان.
سعدی.
نردبانی چنان بساز ای کرد
که تواند به آسمانت برد.
اوحدی.
نجوید نردبان مرغ از پی بام.
امیرخسرو.
به یک گام کز نردبانی جهی
سلامت بود گر به جانی جهی.
امیرخسرو.
بام قصر وصال اوست بلند
نردبان خیال ما کوتاه.
آصفی (از آنندراج).
- نردبان افکندن (نهادن)، در اثنای راه سر حرف با رفیقان باز کردن تا تصدیع مسافت راه تخفیف یابد و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج):
مکن عمر را در خموشی تباه
ز گفتار نه نردبانی به راه.
طالب آملی (از آنندراج).
- نردبان بر بام بودن، پریشان اختلاط بودن. (آنندراج).
- نردبان به راه انداختن.
- نردبان چرمین، نردبانی که از چرم سازند: و برای اهل کوهستان قلعه ها ساخت چنانکه الا به نردبان چرمین نتواند رفت. (تاریخ طبرستان).
- امثال:
با نردبان به آسمان نتوان رفت.
شتر بر نردبان.
مثل نردبان دزدها.
نردبان پله پله، کار را به صبرو متانت باید انجام داد. باید رعایت مراتب را کرد.


پایه پایه

پایه پایه. [ی َ / ی ِ ی َ / ی ِ] (ق مرکب) پلّه پلّه. اندک اندک. تدریجاً:
چو خواهی کسی راهمی کرد مه
بزرگیش جز پایه پایه مده.
اسدی.
در تأنی گوید ای عجول خام
پایه پایه برتوان رفتن ببام.
مولوی.

حل جدول

نردبان و پایه

لاتو


نردبان

زینه، لاتو

لاتو

رازینه

رازینه، ارچین، نردبام

تعبیر خواب

نردبان

دیدن نردبان به خواب مردم مصلح را، دلیل ظفر بود بر دشمن و فاسق را دلیل منافقی بود. - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر بیند که از نردبانی بالا رفت، دلیل بزرگی و منفعت بود. اگر بیند که از نردبان به زیر آمد، به خلاف این است. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر بر نردبان از گل و خشت می رفت، دلیل صلاح کار او است. اگر چوبین بود، دلیل ضعف دین است. اگر از سنگ وآهن بود، دلیل که بیننده قوت بیابد. - محمد بن سیرین

فرهنگ معین

نردبان

(نَ دَ) (اِ.) = نردبام: دو چوب یا دو قطعه فلزی بلند عمودی که در میان آن ها به فاصله معین چوب ها یا قطعات فلزی افقی کار گذاشته و توسط آن از دیوار، درخت و غیره بالا روند، زینه.

فارسی به عربی

نردبان

درجه، سلم

واژه پیشنهادی

نردبان

پاشیب

معادل ابجد

نردبان و پایه

331

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری